Monday, December 23, 2002

حالا حکايت قندون و اجازه با اندکي تخليص و اگزجرشين!

-سلام ...
-به به سلام عزيزم!
-يه چيزي رو ميتونم ازت بخوام؟
-آره حتما!
-ميشه بهم اجازه بدي سيگار بکشم؟
-نع!
-خفه شو کثافت عوضي! منو بگو ميام از تو چوسونه اجازه ميگيرم! داخل آدم! خيلي بي شعوري که نميذاري بکشم! حمال!


حالا حکايت قندون و لينک دادن-لينک گرفتن و لينک کردن!

کروکديل عزيزم ميگه:

فكرشو بكن ! همه بچه ها دور هم! اگه بشه هم سلولي ها رو انتخاب كرد من پايه ام...بعد هم نقشه فرار!
يكيشون قندون ..لازمه تو سلول همچين آدمي باشه....كه هرچي جفنگ بگي اونم باهات بياد..


ماشالا بچه ها همه اهل سخن!
حالا حکايت قندون و جزاير سه گانه!

چند وقت پيش خوندم که انگليس ميخواد چند تا از اسناد مربوط به جزاير سه گانه رو منتشر کنه!
خيلي باحال ميشه که براي خفه کردن عربها بخاطر اعتراضهاشون به حمله آمريکا و انگليس به عراق بگن که اين جزيره ها مال عربهاست!
اون وقت ميخوام ببينم کسي تو دستگاه ديپلماسي عقب مونده و احمق ايران خايه داره چيزي بگه يا نه!
کسي هست که به ملت بگه گه خوردم يا نه...بازم ميخوان بگن امام زمون مياد همه رو پس ميگيره!
چه حالي ميده امام زمان هم که اومد برگرده بهمون بگه گه خوردين ملت برتر عرب رو اذيت ميکنين و برگرده به چاک دهن باز مون بتوپه که :
يالا!يالا ...هري!پاشين گمشين برين بيرون که همين زميني هم که روشين رو ۱۴۰۰ سال پيش ازتون گرفتيم! زر زر اضافه هم بکنين ميرم به آمريکا و انگليس ميگم بيان حالتونو بگيرن!
بعدش هم که ميبينه داريم دم از جامعه ارزش مدارمون ميزنيم بهمون با خنده بگه
هميني که هست

Thursday, December 19, 2002

حالا حکايت قندون و شعر!

ش! بچه گوش بده ببين چي ميخوام بهت بگم!

از محب....
ش! بچه گوش بده چيز ياد بگيري!

از محبت ...
ش! اه! گوش بده ديگه! دارم براي تو مي خونم !!!

از محبت خار...
حوشششششش گوش بده ابله!

از محبت خار...خار...خار...خارتو گائيدم بچه!
مادر قحبه! گوش بده! اينا رو من همشو بلدم!
دارم براي تو ميگم که چيز ياد بگيري بلکه آدم شي!

از محبت خارها گل ميشود!!!!!!
در ضمن تو امتحان هم سوال ميدم ازين شعر!
گوساله!مرده شور!متمرد!

Wednesday, December 18, 2002

حالا حکايت قندون و محبت!


محبت و علاقه شکل ها و فرمهاي گوناگوني داره!
مثلا در مواقع دلتنگي براي کسي که آدم دوسش داره، يکي غصه ميخوره، يکي گريه ميکنه، يکي ساکت ميشه، يکي هي حرف ميزنه، يکي ميچپه تو خونه، يکي ميره گردش، يکي علاقه مندتر ميشه ولي اوني که نصيب من ميشه ازم متنفر ميشه!
و وقتي هم که دوري به سر ميرسه همه شروع ميکنن به هم حرفاي خوب زدن ولي اوني که نصيب من ميشه همچين که چشمشون بهم ميوفته شروع ميکنه به فحش دادن! تازه اون هم به شرطيه که حاظر بشن باهام حرف بزنن!


آريزونا،
امروز

Monday, December 16, 2002

حالا حکايت قندون و مارکوپولو!

خوب بابا!چه خبرتونه!
خير سرم فارق التحصيل شدم و وقت اضافه پيدا کردم صاحابمون هم تا فهميد گفت قربون دستت حالا که وقت داري برو بالا سر پروژه وايسا!
ميگم کدوم پروژه؟ ميگه پروژه آريزونا!
ميگم یا امام زمان آريرونا کدومه جون مادرت من يکي رو بيخيال شو!
ميگه چرا! ميري خوش ميگذره!
ميگم آخه نوکرتم آريزونا مار داره اونم نه هر ماری..فقط قاچ دهنشون اندازه لمبر کون بوفالوي آمريکائيه!
ميگه برو برات تجربه ميشه!
ميگم بابا تو آريزونا آزمايش هسته اي ميکنن، جون تو من پوستم به راديو اکتيو حساسه!
ميگه برو در عوض پوستت کلفت مشه!
ميگم بابا من برم اونجا ذلم براي ننه بابام تنگ ميشه!
ميگه برو حرف نباشه!هميني که هست!
ميگم بابا شصتم شيکسته برم اونجا دردم مياد!
ميگه برو اونجا درعوض دختراش خوشگلن!
ميگم باشه!

شهر فونيکس مرکز ايالت که هواش عينهو تهران خودمون کثافته.

-سلام!
-سلام، چطوري؟
-خوب، تو چطوري؟
-عالی، اهل کجائي؟
-هان؟ام! ايران!
-جدي ميگي؟ چه خوب! من سوسيس هاشو خيلي دوست دارم! حتما ميخوام يه روز برم اروپا رو بگردم!
-!#$%#$^@$^ ؟!؟!؟؟!؟!
-شماها نزذيک آلمان هستين ديگه مگه نه؟
-!#$%#!!!!.... هان آره ديگه! البته خوب شايد...آره بابا آره! سوسيس هامون خيلي باحالن! چيزه ! ام... مياي با هم برقصيم؟
- آره ولي صبر من من با دوست دخترم هستم! ممکنه ناراحت شه من با تو برقصم!
-!#$%!!!! اي بابا چرا؟
-آخه ما لزبين هستيم!
-%$#@%$#@؟؟؟!!!
-#@*&%$#@!

فکر کنم منظورش بود هميني که هست!

يه ظرب المثل قديمی ميگه:
مقدار رکب در دنیا برای بعضیها ثابته ولی از شکلی به شکل دیگر تا دلتون بخواد در میاد!
یه چیزی تو این مایه ها!

Monday, December 02, 2002

حالا حکايت قندون و اصول دين و تبليغ دين و پيامبر دين!

نيگا کن تورو جون مادرت!
يارو نفر اول سنگين وزن وبلاگ نويسي کل جهان شده، بعد به ما لينک داده و کلي از ما تعريف کرده، بعد بيست و اندي نفر براش نظر خيرات کردن ما هم تعجب کرديم که چطوره که وقتي ما يه چيزي ميگيم هيچکي نظر نميده ولي وقتي بقيه همونو ميگن اين همه نظر دار ميشن.. مولاي متقيان رو ياد کردمو بند کفشمو سفت کردمو کليک زدم رو نظراتش...
آقا چشمم سياهي رفت!
همه از خيار چمبر گناباد گرفته تا گوساله ماساچوستي تعريف و تمجيد و تبليغ کردن جز از نوشته ايشون و خاطره سوزناک ما و اصول دين مون!
بيچاره اين همه زحمت ميکشه و ترشحات مغزش رو ميريزه تو وبلاگش بعد ملت ميان از اون به عنوان بيلبورد تبليغاتيشون استفاده ميکنن!

جون مادرتون دور من يکي رو خيط بکشين ...
اگر ميخواين نظر بزارين يه چيزي بزارين که مادر بچه هامون هم خوشش بياد...
هميني که هست!